اثبات توحید واجب تعالی
پژوهشگر: زهره گریزان
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
مقدمه
بحث ما درباره توحید یعنی اعتقاد به خدا و یگانگی اوست می دانیم که سر سلسله ی تمام عقاید دینی توحید و اعتقاد به خداست قرآن کریم می فرماید: «الدین یومنون بالغیب» غیبت یعنی نهان و حقایقی که ظاهر نبوده و ملموس نیستند.
نخستین مرتبه ایمان «کفر به طاغوت و گرویدن به خداست که همان مضمون «لا اله الا الله» شعار توحید می باشد نفی هر الهه ای جز معبود حق، بدیهی است همچنین معاد را اگر کسی منکر بود خدا را متهم به عبث کاری کرده است اگر معاد نباشد خلقت بشر بازی و بیهوده کاری است خلاصه این که توحید خداوند حتماً همراه با تنزیه باید باشد که اخلاص در توحید است شخص موحد باید اخلاص داشته باشد سبحان الله همراه با الحمد الله باشد منزه است خدای من از هر نقصی و هر کمالی است از اوست و شریک در صفات ندارد.
چکیده:
یکی از بهترین دلایل در باب اثبات توحید و یگانگی خداوند دقت نظر و توجه خاص به نظم خاص و پیوستگی کامل در نظام هستی است هماهنگی ویژه در میان اجزاء یک شی و اعضا یک پیکر دلالت بر وجود وحدت آفرینده حکیم دارد مجموعه هستی در مدار و قرار، در ارتباط و پیوستگی مخصوص قرا ردارند واین مساله به وضوح دلالت بر توحید و یکتایی صانع حکیم و فاعل توانا دارد.
آیات قرانی بر این امر نیز دلالت دارد و الهکم اله و احد لااله الاهو الرحمن الرحین(بقره آیه 159)
عقل و علم نیز به همین حقیقت گواهی می دهد زیرا نظم حاکم بر پدیده های و هماهنگی موجود میان پدیده ها گواه بر حاکمیت عقل و یک تدبیر و یک درایت و تصمیم بر سراسر گیتی می باشد و همین تمامیت صنع است که یگانگی ذات خدا را اثبات می کند.
کلید واژه:
توحید- نظم و به هم پیوستگی- هستی- یگانگی- مبدا- واجب الوجود- تعدد- منشا انتزاع- محدود –وحدت- وجود- اشتراک- نظم علی ومعلولی- حقیقت- فطرت- بی نهایت
آیاتی است که مدبر و مرجع خلق را یک موجود واحد «خدا» معرفی کرده است خلق را موظف نموده، تنها از دستورات او پیروی نماید و برنامه ی زندگی خود را از جانب او دریافت دارند.
ان ربکم ا.... الذی خلق السماوات والارض فی سنته ایام ثم استوی علی العرض یدبر الامر مامن شفیع (سوره یونس آیه 3 تا 5 و 66 تا 70)
موکدا پرورگار شما خداوندی است که آسمان ها «کرات آسمانی» و زمین«موجودات طبیعی در آن» را در شش روز آفرید سپس با نسبتی واحد و بی امتیاز نسبت به چیزی بر سراسر عالم وجود و عرش هستی ممکنات، رحمتش را می گستراند و امور آفریدگان را تدبیر و تنظیم می نماید و...
قل ان الذین یفقرون علی ا...الکذب لایفلحون
ای پیامبر ما بگو: آنها که بر خدا دروغ می بندند و نسبت ناروا می دهند هیچ گاه رستگار نمی شوند و هو الله لااله الاهوله الحمد فی الاولی و الاخره و له الحکم و الیه ترجعون (سوره قصص آیه 70) و اوست خدا، جزا خدایی نیست، ستایش و نیایش در دنیا و آخرت مخصوص اوست و تنها برای اوست فرمانروایی و همه به سوی او باز می گردند.
ابوعمر و زیبری روایت کرده: به حضرت صادق(ع) عرض کردم: ای عالم مرا با خبر کن کدام عمل نزد خدا چیزی با فضیلت تر است؟
پاسخ: عملی که خدا چیزی را بی ان نمی پذیرد.
پرسیدم: آن عمل چیست؟ پاسخ داد: ایمان به خدا و اعتقاد به این که خدایی نیست.
دلائل یکتایی خدا:
برای اثبات یگانگی خدا فلاسفه و دانشمندان راههای گوناگونی را پیموده اند، ما این بحث را از پنج طریق فلسفی، علمی و فطری تعقیب می کنیم.
1- در یک حقیقت خاص، تعدد معنی ندارد.
به طور کلی همیشه تعدد بر اثر اضافه شدن قیود به یک حقیقت پیدا می شود و تا پای قید در میان نیاید تعدد پیدا نمی شود باز در این جا ناگزیر از ذکر یک مثال هستیم:
ما اگر حقیقت «نور» را بدون هیچ قیدی تصور کنیم و صد بار هم برگردیم همان حقیقت را تصور کنیم باز می بینیم غیر از آنچه در اول تصور کردیم، چیز تازه ای نیست در اول «نور» را به طور مطلق؛ بدون هیچ قید و شرط از نظر زمان و مکان و شدت و ضعف و کم و زیاد تصور کردیم.
باز که برگشتیم و آن را مجددا تصور کردیم دیدیم عینا همانست، و هر چه کوشش کنیم بلکه دو حقیقت«نور»تصور کنیم ممکن نیست. چه موقع می توانیم دو فرد «نور» فرض کنیم؟
موقعی که پای قیود و شرط به میان آید، مثلا چراغی در این مکان و چراغ دیگری در یک کیلومتری تصور کنیم، اینجا پای مکان به میان آمده و دو فرد پیدا شده، یا چراغی را که امشب در خانه بر افروخته ایم با چراغی که دیشب برافروختیم در نظر بگیریم باز دو فرد دیده میشود، چون پای قید زمان به میان آمد یا منبع نور را از اشیاء گوناگون تصور کنیم و بگوئیم نور آفتاب ، نور ماه، نور شعله آتش نور کرم شب تاب، و نور گوهر شب چراغ و ... در این جا پای منبع های مختلف به میان آمد و تعدد پیدا شد.
خلاصه تا قیدی خارج از حقیقت و ذات نور به آن نیفزائیم دو فرد برای آن متصور نیست نتیجه این می شود که اگر تمام قیود را از حقیقت «نور» حذف کنیم؛ آنجا و اینجا، امروز و فردا، جرم ماه و جرم خورشید و کرم شب تاب همه این قیود را بزنیم واصل حقیقت «نور» را به نظر بیاوریم می بینیم فقط یک چیز بیش نیست و تعدد و دو گانگی در آن راه ندارد.
اکنون برگردیم به اصل مطلب:
ذات خدا عین هستی و هستی خالص است و چیزی غیر هستی با آن آمیخته نیست؛ ما هرگز نمی توانیم برای هستی مطلق دو فرد تصور کنیم، فقط در صورتی می توانیم دو مصداق برای آن در نظر بگیریم که قید مکان، یا زمان با کمیت، یا کیفیت، یا قید دیگری با آن بیافزائیم این جاست که تعدد در آن راه پیدا می کند.
اما هنگامی که توجه داشته ایم که خداوند نه مقید بمکان، نه زمان، نه کیفیت، نه کمیت، نه سایر حدود و قیود است و وجود پاک او عین هستی و هستی مطلق است و از هیچ نظر قید و شرطی در آن ذات بی نظیر راه ندارد. در این صورت هرگز نمی توانیم تعددی برای او تصور کنیم یعنی محال است شبیه و، همانندی برای او تصور کنیم.
2- هستی بی نهایت ممکن نیست تعدد داشته باشد.
این راه، راه روشن دیگری برای اثبات یگانگی خدا است قبلا دانستیم که ذات خداوند وجودی است «بی نهایت در بی نهایت» یعنی از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است، جائی نیست که نباشد زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد، یک چنین حقیقتی محال است دو فرد داشته باشد، زیرا اگر متعدد باشد حتما باید در جهتی از جهات محدود باشد.
برای توضیح این مثال را در نظر بگیرید: فرض کنید ما در روی زمین دو خانه داریم؛ مسلما باید هر یک از این دو خانه محدود باشد تا دو عدد باشد، مقداری از سطح زمین را یک خانه فرا گرفته، دیوار آن که تمام شد دیگری شروع می شود اما اگر فرضا تمام کرده زمین را یکی از خانه های ما فرا گرفته است و هیچگونه حدی ندارد، مسلما جائی برای خانه دوم باقی نمی ماند.
اگر ما دو ذات فرض کنیم مسلما وقتی دو گانگی آنها محفوظ می ماند که این غیر آن باشد، یعنی این یکی بجائی می رسد که تمام می شود و آن یکی شروع می شود ؛ و به عبارت دیگر هر کدام از اینها فاقد دیگری است و خارج از آن قرار دارد بدیهی است که این موضوع با بی نهایت بودن به هیچ وجه سازش ندارد، زیرا این عین محدودیت و متناهی بودن است، اولی محدود است چون دومی خارج از وجود اوست، دومی هم محدود است که اولی خارج از وجود اوست و هر کدام فاقد وجود دیگری است نتیجه این که در حقیقتی که بی نهایت از هر جهت است تعدد و دوگانگی ابدا راه ندارد و هیچ گونه و مانندی برای او متصور نیست.
3- لازمه دو گانگی ترکیب است.
این راه نیز از جمله راههائی است که دانشمندان ما برای اثبات یگانگی خدا پیموده اند ؛ و خلاصه آن به صورت ساده چنین است، اگر ما دو مبداء برای عالم هستی فرض کنیم حتما باید این دو مبداء مرکب باشند، لااقل هر یک از دوجزء چرا؟
زیرا اگر این دو مبداء از تمام جهات مانند هم باشندو هیچگونه تفاوتی نداشته باشند معنی ندارد که دو تا باشد، حتما یکی خواهد بود دو چیز حتما باید در یک قسمت با هم اختلاف داشته باشند، مثلا شما می توانید یک انسانی مانند خودتان تصور کنید که شکل و قیافه و رنگ و ساختمان درونی و .. همه چیز او حتی پدر و مادر او با شما یکی باشد، ولی بالاخره جائیکه او ایستاده یا نشسته است مسلما غیر از آن مکانی است که الان و در همین دقیقه شما ایستاده یا نشسته اید، مسلما دقیقه تولد او غیر آن دقیقه شما ایستاده یا نشسته اید، مسلما دقیقه تولد او غیر آن دقیقه ای بوده که شما از مادر متولد شده اید، اگر تولد او عینا در همان انی بوده که شما متولد شده اید و مکان او همان مکانی است که الان شما هستید مسلما او شخص دیگری نیست، خود شما هستید، خلاصه دو چیز متعدد باید لااقل در یک قسمت با هم اختلاف یا به تعبیر علمی(ما به الامتیاز ) داشته باشند:
از طرفی حتما یک جهت اشتراکی هم دارند (ولو در اصل هستی و وجود) بنابراین هر کدام از آنها به حکم ضرورت باید از دو قسمت ترکیب شده باشد، یکی «جهت مشترک» دیگری «جهت اختلاف، به عبارت دیگر ما به الاشتراک و ما به الاختلاف بنابراین ذات خداوند مرکب نیست ثابت می شود که دو گانه هم نیست، زیرا لازمه دوگانگی ترکیب است.
4- دلیل علمی (علوم تجربی)
نباید فراموش کنیم که خدا را از دریچه های گوناگون دیدیم و برای پی بردن به وجود او از راههای مختلف وارد شدیم، بنابراین برای آشنا شدن به صفات او نیز باید از همان راهها وارد شویم؛ یعنی: صفات خدا را باید از همان دریچه هائی ببینیم که اصل وجود آن مبدء بزرگ جهان آفرینش را دیدیم.
علوم طبیعی و آشنائی به زبان طبیعت به کمک این علوم، بسیاری چیزها به ما در بحث خداشناسی آموختند. برای پی بردن به صفات او باید از همان علوم و دانشها کمک بگیریم.
این علوم وسیله آشنائی ما با عالم آفرینش هستند و قسمتی از معماهای آفرینش را برای ما حل کرده اند.
ما اگر مختصری اهل تحقیق و مطالعه باشیم از مطالعه یک کتاب خوبی می توانیم بفهمیم یک نفر آن را نوشته یا چند نفر در کتابی که یک نفر نگاشته است یک نوع هماهنگی مخصوص در میان عبارات و جمله بندیها، تعبیرات مختلف، کنایات واشارات،؛ عناوین وتیترها، طرز ورود و خروج مندرجات و خلاصه در تمام قسمتهای یک نوع یکپارچگی، وحدت، هماهنگی به چشم می خورد چرا؟ زیرا زائیده یک فکر و تراوش یک قلم است.
در حالی که اگر دو نفر هر کدام نیمی از یک کتاب را تالیف کنند هر قدر همفکر و هم سلیقه و هم ذوق باشند باز در اعماق عبارات و الفاظ؛ تشبیهات و کنایات، طرز بحث آنها در مطالب گوناگون، آثار آن به خوبی نمایان است. دلیل آن هم روشن است، زیرا دو نفر هر چه کنند بالاخره دو نفرند، و اگر تمام شرائط وجودی آنها از هر نظر یکی بود حتما یک نفر می شدند نه دو نفر، بنابراین به طور قطع باید در قسمتهائی با هم تفاوتی داشته باشند تا بتوانند دو نفر باشند، این اختلاف و تفاوت به طور مسلم در طرز فکر و طرز کار انها اثر خواهد گذاشت.
مخصوصا اگر این کتاب بزرگ و مفصل باشد ودرموضوعات متنوع گوناگونی بحث کند خیلی زودتر می توان به این حقیقت پی برد، با توجه به این مثال ساده بیائید با هم کتاب بزرگ آفرینش را ورق بزنیم، البته این کتاب به قدری بزرگ و قطور است که ما در لابلای کلمات و حروف آن گم می شویم، حتی اگر تمام عمر خود را برای صفحه شماری آن مصرف کنیم باز مسلما بجائی نخواهیم رسید ما چکار بصفحه شماری و کم و کیف آن داریم. همین صفحاتی را که می توانیم مطالعه کنیم برای ما غنیمت است.
یک نظم عالی و یک نوع اتصال و هماهنگی غیر قابل توصیف در میان تمام سطور و و کلمات صفحات این کتاب می بینیم.
دانشمندان ستاره شناس به ما می گویند: ما هرچه درباره جهان بالا، درباره منظومه شمسی و کهکشان خودمان و کهکشان های دور دست که هر حسابگر ماهری از محاسبه بعد و فاصله آنها خسته می شود مطالعه کردیم دیدیم در همه جا یک سلسله قوانین مشترک حکومت می کند. قانون علت قانون جاذبه عمومی قوانین مربوط به نور و .. در همه جا به صورت یکنواخت با کمال قدرت مشغول انجام وظیفه اند مواد سازنده کرات دور و نزدیک با یکدیگر شباهت تام دارد و حکایت از این می کند که روز اول به صور ت توده واحدی بوده و بعدا به این صورت شگفت آورده آمده است. اتم شناسان به ما می گویند: هنگامی که دل اتم را شکافتیم و انرژی هسته ی را آزاد کردیم با مطالعات دقیق بر ما مسلم شد این ذرات فوق العاده کوچک که اتم نام دارد؛ و تمام مواد تشکیل دهنده جهان از آن ساخته شده، ساختمان آن در همه جا کاملا مشابه و یکنواخت است، همه دارای هسته ای هستند که بار الکترویکی مثبت دارند اکلترونهائی به دور هسته آنها در گردش است که بار الکتریسیته منفی دارند تنها تفاوت در میان اتمهای اجسام گوناگون در کیمت و تعداد الکترونها و پروتونها و نوترونهاست.
و از همه شگفت آورتر این که همان نظم مخصوصی که بر منظومه شمسی ها و سایر منظومه های بزرگ اسمان حکومت می کند و. همان قانون جاذبه و گریز از مرکز که کرات عظیم آسمان را در مدارهای ثابت خود به گردش در می آورد، الکترونها را در مدارات خود بگرد هسته اتم می گرداند، و با توجه به این که یک اتم به قدری کوچک است که طبق محاسبه دانشمندان صد میلیون اتم(پنج برابر جمعیت کشورها) را می توان در سر یک سوزن جا دارد، معنی یکنواخت بودن نظام جهان بی نهایت بزرگ و بی نهایت کوچک روشن تر می شود.
فیزیک دانها به ما می گویند: قوانین این جهان به قدری هماهنگی دارند که ممکن است از یک آزمایش کوچک پی به یک قانون بزرگ در سراسر عالم طبیعت برد، بلکه بیشتر قوانین وسیع علوم طبیعی امروز زائیده همین آزمایشهای جزئی است که در آزمایشگاه های محدود و کوچکی انجام یافته است.
بیولوژیستهای( حیات شناسان) می گویند: قوانین و شرائط حیات در تمام جانداران مشابه است و با هم قرابت نزدیک دارد و بسیار می شود که برای پی بردن به یک سلسله اعمال حیاتی در انسان، آزمایش لازم را روی قورباغه و موش صحرائی یا حیوان دیگری که به ظاهر هیچ گونه شباهتی با انسان ندارند انجام می دهیم و با موفقیت در آن آزمایش، با اطمینان به سراغ مطالعه آن روی انسان می رویم.
حیوان شناسان و گیاه شناسان می گویند: هنگام تشریح اندام حیوانات و گیاهان گوناگون و مقایسه آنها با یکدیگر یک نوع شباهت غیر قابل انکار در بین انواع مختلف آنها دیده ایم و همینهاست که ما را به این فکر می ندازد که شاید همه آنها در آغاز از یک ریشه منشعب شده باشند.
خلاصه به هر سو می نگریم و از هر کس سوال می کنیم همه این حقیقت را تایید می کنند که در سرتاسر جهان هستی آثار وحدت و یگانگی و نظام واحد بخوبی آشکار است.
با مشاهده این وضع خاص هیچ دانشمندی به خود اجازه نمی دهد که مبدا اصلی جهان آفرینش را دو چیز بداند و این کتاب عظیم خلقت را از آثار قلمی دو خالق تصور کند، بلکه این نظام واحد با کمال صراحت بیگانگی آفریدگاری که آن را به وجود آورده است گواهی می دهد.
5- از راه فطرت:
همچنین اگر ما بخواهیم از راههای پرپیچ و خم علمی صرف نظر کرده و زحمت استدلالات عقلی را از مغز خود برداریم و از راه فطرت و جدان دل به جستجوی سرچشمه هستی برویم و خدا را از طریق شعور باطن بیابیم. باز به همین نتیجه می رسیم که هستی از یک نقطه می جوشد، و تمام این جهان پهناور و ابسته بیک حقیقت و یک مبدء است.
در مشکلات و گرفتاریها، در مواقعی که حربه های برنده علل مادی کند می شود، در دقایقی که آشکارا خود را بر لب پرتگاه مرگ می بینیم و گردش تمام علل و اسباب مادی را بر خلاف میل خود مشاهده می کنیم، آری در چنین لحظات سخت و هیجان انگیزی دلهای ما تنها به یک نقطه امید بسته میشود، نقطه ای که تشریح قدرت و عظمت و لطف او از توانائی گفتار و قلم ما بیرون است؛ ما هرگز در چنین حالی متوجه دو مبدء نمی شویم، بدو نقطه دل نمی بندیم، هرگز از یکی مایوس نشده بدیگری رو نمی اوریم یعنی دل و وجدان و شعور باطن ما هم می گویند:
«خدا یکی است»!
البته ممکن است غوغای تلقینات وتربیتهای غلط و گمراه کننده یا سرو صدای دنیای مادی نگذارد که این ندای روح بخش به گوش عده ای برسد و به همین جهت شاید پیمودن این راه برای همه میسر و قانع کننده نباشد.
در کلمات پیشوای بزرگ جهان اسلام و تشیع امام صادق(ع) چنین می خوانیم:
هشام بن حکم که از یاران دانشمندان امام بود و مخصوصا در رشته عقائد و مذاهب تبحر و رزیدگی خاصی داشت از حضرتش می رسد: ما الدلیل علی ان الله واحد؟ دلیل بر یگانگی خداوند چیست؟
در پاسخ فرمود: اتصال التدبیر و تمام الصنع! کما قال الله تعالی: لو کان فیها الا الله لفسدتا: یعنی به هم پیوستگی و دوام نظام جهان هستی و تمامیت آفرینش دلیل یگانگی اوست همان طوری که خودش فرموده اگر در سراسر زمین و آسمان جز خداوند یگانه آفریدگاری بود نظم آنها بر هم می خورد.
این حدیث و این آیه در حقیقت همان استدلال علمی توحید را که در بالا تشریح شد پرورش می دهد و به ما می فهماند که یکپارچگی و وحدت نظام جهان و دوام برقراری ان شاهد گویای یگانگی خدا است.
نظم غایی موید توحید است
علوم روز مبتنی بر حس و تجربه اند، پیشرفت فراوانی در مطالعه ی عالم طبیعت نموده و دانشمندان توانسته اند درون طبیعت را بررسی کنند و از کیفیت ساختمان درونی گاه شده و به نظم خاص غایی، که بر جهان طبیعت حاکم است پی ببرند و ان را برای دیگران بیان کنند و کتاب های فراوانی در این باره بنگارند و دیگران را بر این نظم خاص غایی آگاه گردانند و بدین اگاهی دیگران به صانع عالم و قادر پی می برند و از مادی گرایی می پرهیزند به این رو می توان گفت این علوم خدمت شایانی به توحید و نفی مادی گری نموده و در تحکیم اعتقاد به صانع عالم و قادر کمک فراوانی کرده اند و لذا پیشرفت علوم روز به نفع خداشناسی و به ضرر مادی گری است اما می توان با اطمینان کامل بیان کرد که نظم علی و معلولی که بعضی خواسته اند از طریق تجربه به دست آورند بر فرض قبول آن که تجربه بتواند نظم علی و معلولی که بعضی خواسته اند از طریق تجربه به دست آورند بر فرض قبول آن که تجربه بتواند علی و معلولی را بین جمیع حوادث جهان اثبات کند این نظم هیچ کمکی به خداشناسی نکرده است و نمی کند زیرا تجربه با قطع نظر از دلیل عقلی بر بطلان در تسلسل وبه تنهایی، نهایت چیزی را که اثبات می کند نظم علی و معلولی فراگیرد و مورد جمیع حوادث جهان است که این سلسله حوادث به صورت علت و معلول تا بی نهایت پیش رفته و به جایی منتهی نمی شود و مبدئی برای حوادث که نقطه ی شروع ان باشد نیست پس یک جهان بی مبدا را ثابت می کند و این نه تنها کمکی به توحید و خداشناسی نبوده، بلکه عین نفی خدا و بی اعتقادی به مبدا است
دلیلی بر توحید فردی و بی همتایی در خارج
اثبات بساطت و اجب و نیز توحید
این دلیل هم دلیل است بر بساطت و اجب الوجود با لذات و هم دلیل است بر توحید فردی و بی همتایی در خارج، ولی ابن کمونه بر این استدلال اشکال کرده است به این که ممکن نیست از طریق ملازمه بین تعدد واجب الوجود بالذات وبین ترکب او از دو جزء مشترک و مختص که تالی فاسد مترتب بر تعدد و دویی واجب است اثبات توحید کرد و از علم به بطلان تالی، یعنی مرکب، علم پیدا کرد به بطلان متلو و ملزوم که تعدد واجب است نه از باب عدم بطلان تالی بلکه از جهت نبود ملازمه بین تعدد واجب الوجود با لذات و بین ترکب او از دو جزء مشترک و مختص وجه عدم ملازمه مذکور این است که استدلال مذکور بر توحید بعد از فراغ از بودن وجوب ذاتی وجود، واجب الوجود با لذات قدر جامع و مشترک بین دو واجب است مبتنی است بر بودن آن مفروغ عنه، قدر مشترک ذاتی باب کلیات و بودن آن جزء مشترک ذاتی آن باب، مانند حیوان نسبت به انسان و فرس یا نسبت به افرادش، مانند زید وعمرو که ذاتی باب کلیات هستند که جزء مشترک ذاتی باب کلیات باشد برای دو واجب الوجود قهرا به واسطه ای تعددشان، تحقق تعدد مبتنی است بر دارا بودن هر یک ما به الامتیاز را دارا بودن هر یک امر مختص بر خود را که دیگری آن را ندارد تعدد و دویس حاصل شود، مانند فصل یا مشخصات فردی و عوارض مشخص و این مستلزم ترکب واجب الوجود با لذات است که امری است محال، ولی این استلزام مبتنی است بر بودن ملازمه بین قدر مشترک بودن وجوب وجود ذاتی، که امر مسلم و قطعی است، با فرض دو واجب الوجود و بین بودن این قدر مشترک مسلم و قطعی جزء مشترک و ذاتی مشترک باب کلیات تا مستلزم ترکب واجب الوجود شود، با این که ملازمه محقق نیست زیرا ممکن است با فرض تعدد واجب الوجود با لذات، وجوب وجود ذاتی قدر مشترک بین هر دو باشد بدون لزوم ترکیب مذکور، به این طور که وجوب وجود ذاتی ، عرضی باب کلیات باشد، یعنی قدر مشترک باشد با این که عرض باب کلیات هم که باشد امر خارج از ذات باشد و کار من بر ذات باشد نه ذاتی مشترک آن باب بنابراین ممکن است فرض دو واجب الوجود کرد با تحفظ بر قدر مشترک بودن وجوب وجود ذاتی بین آن دو واجب الوجود بدون این که مستلزم ترکیب تاتالی فاسدی محال باشد، تا دلیل آن باشد بر محال بودن تعدد واجب الوجود از این رو می توان گفت اولا، وجوب ذاتی برای دو واجب الوجود با لذاتخ مفروض امر اعم است از این که ذاتی مشترک باب کلیات و عرض عام باب کلیات باشد و تعیین ندارد در بودنش ذاتی باب کلیات تا دلیل بر توحید باشد از جهت لزوم ترکب که تالی فاسد است. و ثانیا، تعیین دارد در این که عرض عام باب کلیات باشد به واسطه ی دلیل بر لزوم بساطت واجب الوجود با لذات، که اقتضای ذاتی دارد برای بساطت پس ملازمه نیست بین تعدد واجب الوجود با لذات و بین ترکب آن تا تالی فاسدی باشد که دلیل و برهان آن باشد بر بطلان متلوو ملزوم، به عبارت دیگر بین بودن دو وجود و موجود که مشترکند در وجوب وجود ذاتا و بین ترکب هر یک از آن دو ملازمه ای نیست تا اشکال شود به این که لازم تالی فاسد محال است برای ملزم، چون منافات دارد با وجوب وجود ذاتی ملزوم که دخیل در ملزوم است چون ملزوم عبارت است از دو جود متباین با لذات که دارای وجوب ذاتی اند تا این که تالی فاسد محال دلیل و برهان اِن باشد بر عدم دو وجود متباین با لذات که در وجوب وجود ذاتا مشترکند، چون محال بودن لازم ثبوتا به واسطه ی محال بودن ملزوم است ثبوتا پس علم به محال بودن این لازم مستلزم علم به محال بودن ملزوم است یعنی دو وجود متباین با لذات که ذاتا در وجوب استدلال بر توحید، که مبتنی است بر دو وجوب متباین با لذات که مشترکند در وجوب ذاتی، تمام نیست چون متوقف است بر این که وجوب وجود ذاتی مشترک باب کلیات باشد و حال آنکه عرض عام باب کلیات است ولی به اشکال ابن کمومه بر این استدلال دو جواب داده شده است.
1- جواب مبنایی داده شده است که در دارتحقق بیشتر از یک سنخ وجود نیست که مشکک به تشکیک خاص است و تعدد، به واسطه اختلاف مراتب است بنابراین دو واجب الوجود با لذات محال ذاتی است نه وقوعی، که بیانش خواهد آمد و قبلاً نیز گذشت
2- جوابی است بر مبنای اصالت وجود و تباین ذاتی وجودات خارجی که مورد بحث است نه آن طور که مشائیان استدلال کرده اند برای اثبات توحید از طریق ملازمه بین اشتراک در وجوب ذاتی دو وجود واجبی و بین لزوم ترکب واجب الوجود که منافات با وجوب وجود دارد زیرا ملازمه مذکور واقعیت ندارد، همان طور که بیان شد و این که این ملازمه مبتنی است بر ملازمه بین اشتراک در وجوب وجود که قطعی است و بین بودن وجوب وجود ذاتی مشترک باب کلیات و حال این که چنین ملازمه ای با فرض تعدد واجب الوجود و اشتراک در وجوب وجود نیست زیرا ممکن است تعدد واجب الوجود را فرض کرد با اشتراک در وجوب وجود و عدم و نبود وجوب وجود ذاتی مشترک باب کلیات، و همانا عرض عام باب کلیات باشد که خارج از ذات است و عارض بر ذات که مستلزم ترکب نیست، بلکه به این طور فرض شود و وجود خارجی دارای اشتراک در وجوب وجود ذاتی هر چند ملازمه نیست بین آن و ترکب واجب الوجود، چون ملازمه نیست بین اشتراک دو واجب الوجود در وجوب وجود و بودن آن ذاتی مشترک باب کلیات تا مسلتزم ترکب باشد ولی اشتراک هر دو در وجوب یا بودنش عرض عام باب کلیات نیز کافی است برای اثبات توحید واجب الوجود با بودن وجوب وجود ذاتی باب برهان و محمول من ضمیمه نه عرضی باب برهان و بودن آن محمول با لضمیمه؛ چون محمول بالضمیمه بودن منافات دارد با وجوب وجود زیرا اگر وجوب وجود ذاتی برای دو وجود عرض عام باب کلیات و ذات باب برهان باشد لازم می آید انتزاع متعدد و متباین با لذات و به تمام ذات، که دخیل در منشا انتزاع هستند و این مستلزم تعدد واحد است یا وحدت متعدد و هر دو محال است پس نبودن وجوب وجود قدر مشترک و ذاتی باب کلیات و بودنش قدر مشترک و عرض عام باب کلیات موجب نمی شود عدم امکان استدلال از فرض دو وجودی که مشترکند در دارا بودن وجوب وجود ذاتی برای اثبات توحید آن طور که ظاهر کلام ابن کمونه است ولی باید توجه داشت که ابن کمونه در مقام و به صدد رد اصل توحید واین که هیچ دلیلی برای اثبات ان وجود نداد، نیست بلکه در مقام و به صدد رد دلیل خاص است و آن اثبات توحید است از طریق لزوم ترکب اگر واجب الوجود با لذات متعدد باشد به واسطه ی ملازمه بین وجوب وجود مشترک و بین بودنش ذاتی مشترک باب کلیات که مستلزم ترکب واجب الوجود است وا ین ملازمه را انکار می کندو می گوید ممکن است فرض دو وجود کرد که مشترک باشد در وجوب در وجوب وجود شده است بدون لزوم تالی فاسد یعنی ترکب واجب الوجود که دلیل انی باشد بر عدم تعدد واجب الوجود آری کلام و صراحت دارد در این که بودن وجوب وجود عرض باب کلیات، با تعدد واجب الوجود منافات ندارد و حال آن که اگر وجوب وجود عرض باب کلیات باشد منافات با تعدد واجب الوجود دارد از این رو چون وجوب و جود که قدر مشترک است عرض عام باب کلیات و ذاتی باب برهان برهان و محصول من صمیمه است بریا دو وجود مشترک در وجوب وجود و ذات آن دو بدون ضم ضمیمه منشا انتزاع برای آن هستند پس می توان با بودن وجوب وجود ذاتی باب برهان برای دو وجود واجبی و منافات داشتن آن با تعدد منشا انتزاع استدلال کرد برای اثبات توحید، زیرا با این فرض قهرا متعدد بودن واجب الوجود در خارج که منشا انتزاع مفهوم واجب الوجود است با قدر مشترک بودن مفهوم واجب الوجود با لذات به نحو عرضی باب کلیات (که خارج از ذات باشد و عارض بر ذات شود) و بودنش ذاتی باب برهان و معمول من صمیه منافات دارد و با هم جمع نمی شوند، زیرا ذاتی باب برهان دو خصوصیت دارد این که حاکی و کاشف از ذات منشا انتزاع، که به تمام ذات منشا انتزاع است و واجد است در خارج به تمام ذات آن چه را مفهوم منتزع در دورن ذاتش دارد 2- مفهوم منتزع دارای وجود بالعرض در خارج به عین وجود منشا انتزاع از این رو قابل حمل شایع بر آن است. پس از جهت این که حاکی و کاشف است از منشا انتزاع، که بدون ضم ضمیمه است و تمام ذاتش منشا انتزاع است چگونه ممکن است دو منشا انتزاع متباین به تمام ذات محکی و مکشوف مفهوم و احد باشند و ارائه دهنده ی تمام ذات منشا انتزاع متعدد و متباین به تمام ذات باشد
تاثیر محدود بودن فضای عالم را در مساله توحید
به همان دلیل که گفتیم، ما خدا را که جستجو می کنیم به معنای این است که یک حقیقت کامل نامحدودی را جستجو می کنیم نه یک شی در میان اشیاء دیگر از اشیاء دیگر از اشیاء این عالم پس ما خدا را در صفحه ی زمان و در صفحه ی مکان جستجو نمی کنیم یعنی در میان این موجودات زمانی نمی گردیم ببینیم خدا در کجای زمان قرار گرفته در میان موجودات مکانی هم نمی گردیم ببینیم این خدا در کجا قرار گرفته است بلکه خدا آن قدر وجود کلی و محیط دارد که در واقع ما می خواهیم ببینیم که آیا این عالم هستی غیر از صفحه ی زمان و صفحه ی مکان صفحه ی دیگری هم که صفحه ی نهان هست دارد یا ندارد بنابراین زمان و مکان در مساله خدا نباید دخالت داد که به این نتیجه رسیدیم.
مساله آیا ما اگر قائل به خدا باشیم باید قائل باشیم به محدود بودن مکان که اگر ما قائل شدیم به نامحدود بودن مکان، با به اعتقاد به وجود خدا منافات دارد؟ یعنی این ابعاد، فضا به اصطلاح [متناهی است؟] می دانیم که دو فرضیه در این مساله از قدیم بوده هنوز هم به صورت دو فرضیه هست آیا این فضا ابعاد متناهی است یا غیر متناهی؟ یک مساله است آیا ابعاد عالم نامتناهی است هیچ جایی منتهی نمی شود؟ صحبت یک میلیارد سال نوری، ده میلیارد سال نوری، صدها میلیارد سال نوری، این حرفها نیست اگر ما صدها صدها هزارها هزارها میلیارد سال نوری هم برویم، باز مثل این است که در نقطه اول هستیم چون به جایی منتهی نمی شود یا نه، عالم از نظر بعد فضایی محدود است؟ الان دو فرضیه است در این بحث هایی که میان اینشتین و موریس مترلینگ هست ، یکی راجع به همین جهت که اینشیتن روی فرضیه ی خودش معتقد است که فضا محدود است، مترلینگ می گویند نه فضا محدود نیست.
آیا محدود بودن و نامحدود بودن فضا در مساله توحید اثر دارد که لازمه ی توحید این است که ما بگوییم فضا محدود است یا بگوییم فضا محدود نیست؟ نه پس این عالم کاری به توحید ندارد بعضی ها خیال می کنند که خدا یعنی آن که بعد که فضای عالم تمام شد نوبت به خدا و ملائکه می رسد محدود بودن فضای عالم را جزء شرایط توحید می دانند خدا در آسمان است، پس بالاخره باید اسمانی به آن معنا باشد یعنی این عالم باید محدود بشود در جایی که پشت این جا دیگر جای خدا باشد این حرفها حرفهای نامربوط است.
اگر ما از این جا بر یک مرکب نوری سوار بشویم، یک میلیارد سال از این فضا برویم ، نسبتمان با خدا همان نسبتی است که در این نقطه نشسته ایم، از آن طرف هم برویم همین جور است.
فاینما تولواثم وجد ا.... معنایش این است پس مساله محدود بودن مکان و نامحدود بودن مکان در مساله توحید اثر ندارد.
همان طور که گفته شد راه های متعددی را در زمینه اثبات توحید وجود دارد و یک راه دیگر این است که می گویند این عالم موجود ایجاد کننده لازم دارد پیدایش عالم از دو جهت مهم است، از یک جهت برای این که خیلی با افکار آمیخته شده است یعنی در این زمینه در میان مردم افکار وعقایدی به عنوان عقیده توحیدی پیدا شده است و خیال می کنند که از نظر توحیدی در باب پیدایش عالم آن طرز تفکر مخصوص را باید داشت.
جنبه دوم آن این است که علوم امروز در این زمینه حرفهای نوی آورده است.
نتیجه
اینک می خواهیم شناختی را درباره خدا پیدا کرده ایم تکمیل گردانیم لذا خواهیم گفت:
«هوالاول» او نخستین و اولین است.
«و هو الاخر» او پسین و آخرین است.
«و هو الحی» او زنده است.
«و هو السمیع العلیم، البصیر القدیر» او شنوای دانا و بینای توانا است.
«و هو الواحد» او یگانه و یکتاست.
شاید از زنجیره سخن، و ذکر صفات پیشین و قطعی و حتمی بودن کمال مطلق الهی متوجه شده باشیم که آفریدگار یگانه است و یگانگی خداوند سبحان نیازی به دلیل و برهان ندارد و بلکه اعتقاد به تعدد خدایان محتاج به اقامه حجت و دلیل است.
منابع:
1-توحید اثر: متفکر شهید استاد مرتضی مطهری، انتشارات: صدرا، نوبت چاپ: سوم بهار 1374
2- اثبات صانع و مراتب توحید، اثر: حسن فرید گلپایگانی، انتشارات: برهان نوبت چاپ اول 1363
3- راه های اثبات وجود خدا، اثر: متفکر شهید استاد مرتضی مطهری، انتشارات: انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده عمران نوبت چاپ : اردیبهشت 1363
4- توحید و خداشناسی در مکتب اسلام، اثر: علی تهرانی، انتشارات: کانون نشر کتاب
5- خدا را چگونه بشناسیم. به قلم: علی حجتی کرمانی، عباس علی عمید زنجانی، سید حسن طاهری مجموعه بحث های مکارم شیرازی، انتشارات: کانون انتشارات محمدی نوبت چاپ: اردیبهشت ماه 1344
6- توحید از نگاهی(اثبات وجود خدا از راه ملازمه ذهنی) اثر: آیت الله سید حسین شمس انتشارات: موسسه بوستان کتاب قم نوبت چاپ اول 1383
7- الله جل جلاله مؤلف: سعید حوی مترجم: دکتر مصطفی خرم دل نشر: احسان
8- توحید مؤلف: حضرت آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب انتشار: مسجد جامع عتیق شیراز
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |